|
|
نوشته شده در دو شنبه 26 آبان 1393
بازدید : 566
نویسنده : حسین
|
|
*پسری در شرف ازدواج*
پدر : پسرم دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی ؟؟
پسر : نه پدر ! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم !
پدر : اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس هست !
پسر : آهان اگر اینجوریه ، قبول !پدر به دیدار بیل گیتس می رود !
پدر : برای دخترت شوهری سراغ دارم !
بیل گیتس : اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند !
پدر : اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است !
بیل گیتس : اوه ، که اینطور ! در این صورت قبول است !
پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود !
پدر : مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم !
مدیرعامل : اما من به اندازه کافی معاون دارم !!
پدر : اما این مرد جوان داماد بیل گیتس هست !!
مدیرعامل : اوه ، اگر اینطور است باشه ! قبول !
و معامله به این ترتیب انجام می شود . . .
نتیجه اخلاقی : حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست
آورید . اما باید روش مثبتی برگزینید . . .
:: برچسبها:
داستان کوتاه،آموزنده،داستان،جالب،قشنگ،زیبا،آموزنده ,
|
|
|